صائب تبریزی یکی از مشاهیر و شاعران این است که با اشعار خود در دل مردمان گذشته، حال و آیندگان ایران و سراسر جهان جایگاهی دست نیافتنی دارد. در قسمت مشاهیر نشاط آوران این بار از صائب و اشعار تاثیرگزاری وی خواهیم گفت. صائب تبریزی شاعری و عارفی با احساس که سراسر ایران زمین را گشت و علاوه بر جهانگری و ایرانگردی اشعار عارفانه و عاشقانهی بسیاری را سرود.
صائب تبریزی را بشناسید
میرزا محمد علی بیگ معروف به صائبا، از سخنوران نامدار قرن یازدهم هجری قمری است. خانواده صائب تبریزی دارای اصالت تبریزی و آنچه درباره خانواده ایشان گفته شده که آن ها از وابستگان شمس مغربی (شاعر قرن هشتم هجری قمری) بودند. صائب، در تبریز متولد شد و سال های کودکی و نوجوانی اش به روزگار شاه عباس اول گذشت. صائب تبریزی در جوانی به حج رفت و مدتی در شهرهای عثمانی به گشت و گذار پرداخت، سپس به ایران بازگشت. در سال های پایانی پادشاهی شاه عباس از اصفهان به کابل رفت که در آن زمان ظفرخان بر آن جا حکمرانی می کرد. صائب تبریزی در کابل مورد محبوب ظفرخان و در اگره مورد کرامات شاه جهان قرار گرفت.
تاثیرگزاری صائب تبریزی در تاریخ
در روزگار صفویان، شاهان به سبب تسلط زبان ترکی، شاعران فارسی زبان را اکرام نمی کردند و فقیهان بر دربار صفوی مسلط بودند که اجازه تکاپو را از شاعران گرفته بودند. به همین دلیل شاعران به دربار تیموریان هند رفته و رویاهای خویش را محقق می دیدند.
آنچه در زندگی نامه صائب تبریزی آمده که ایشان، در هند مورد احترام شاعران دیگر واقع شد بطوریکه بعد از شش سال درد دوری از وطن همراه پدرش به ایران بازگشت و به حضور شاه عباس دوم رسید و عنوان ملک الشعرایی یافت.
صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازهی سخنش قلمرو زبان دری ایران، هندوستان، عثمانی را فتح کرد و مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی با پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند. نویسندگان تذکره های نصرآبادی، قصص خاقانی، سرو آزاد، کلمات الشعرا همه استادی او را ستوده و وی را تحسین کردهاند.
سال های عمراین شاعر گرانقدر به استناد این بیت هشتاد یا متجاوز از هشتاد سال بود.
مضمون اشعار صائب
میرزا محمد علی بیگ صائب تبریزی، شعر بسیار می سرود که شمار اشعار او را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت بیان نمودند.
شعر صائب تبریزی، شعر احساس و حکمت عامه است. در شعر صائب تبریزی، دردها و اندیشه های مردم مجال بیان می یابند و زبان عامه است که آن را تازگی می بخشد و ظرافتی بی همانند، آن را از راه و رسم شاعران مدرسه جدا می کند.
در شعرهای بازمانده از صائب تبریزی قصیده، مثنوی و غزل هم وجود دارد که سخن شناسان قصیده و مثنوی هایش را چندان نستوده اند. آن چه از شعرش او را از دیگر شاعران عصر صفوی و دیگر ادوار تاریخ ادبی ایران امتیاز بخشیده است، غزل های او می باشد. غزلیات صائب دارای مضمون های نو ، دگرگونی و هیجان است و پرده هایی بدیع و نگارین ایجاد می کند.
صائب تبریزی، خط شکسته نستعلیق را به شیوه ای شیرین نوشته و نسخه هایی از دیوان صائب تبریزی به خط خودش در گوشه و کنار جهان به چاپ رسیده است.
صائب تبریزی، به سال 1081 هجری قمری در باغ اصفهان که اینک به قبر آقا معروف است به خاک سپرده شد. آرامگاه صائب تبریزی هم اینک در کنار نهر نیاصرم ، خیابان صائب می باشد.
غروب زندگی این شاعر گرانقدر
معروفترین اشعار صائب تبریزی
این خار غم که در دل بلبل نشسته است
از خون گل خمار خود اول شکسته است
این جذبه ای که از کف مجنون عنان ربود
اول زمام محمل لیلی گسسته است
پای شکسته سنگ ره ما نمیشود
شوق تو مومیایی پای شکسته است
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
شبنم به روی گل به امانت نشسته است
از خط یکی هزار شد آن خال عنبرین
دور نشاط نقطه به پرگار بسته است
بر سر گرفتهایم و سبکبار میرویم
کوه غمی که پشت فلک را شکسته است
آسوده از زوال خود آفتاب گل
تا باغبان به سایه گلبن نشسته است
برقی کز اوست سینه ابر بهار چاک
با شوخی تو مرغ و پر و بال بسته است
پیوسته است سلسله موجها به هم
خود را شکسته هر که دل ما شکسته است
تا خویش را به کوچه گوهر رساندهایم
صد بار رشته نفس ما گسسته است
داغم ز شوخ چشمی شبنم که بارها
از برگ گل به دامن ساقی نشسته است
خون در دل پیاله خورشید میکند
سنگی که شیشه دل ما را شکسته است؟
برهان برفشاندن دامان ناز اوست
گرد یتیممی که به گوهر نشسته است
تا بسته است با سر زلف تو عقد دل
صائب ز خلق رشته الفت گسسته است
نمونهای از اشعار صائب تبریزی
توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟
چون نباید به نظر حسن لطیفی که تراست
خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟
غمزه بدمست و نگه خونی و مژگان خونریز
چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟
دیدهای را که نمیشد ز تماشای تو سیر
بیتماشای تو، چون سیر توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش ازان است که تحریر توانم کردن
صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو
برق را گر چه به زنجیر توانم کردن
شعری دیگر از صائب
باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا
نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا
سرمهی خاموشی من از سواد شهرهاست
دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا
باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار
بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا
در محیط رحمت حق، چون حباب شوخچشم
گردبادی میتواند راهبر باشد مرا
منزل آسایش من محو در خود گشتن است
تیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مرا
از گرانسنگی نمیجنبم ز جای خویشتن
قطرهی آبی اگر همچون گهر باشد مرا
میگذارم دست خود را چون صدف بر روی هم