در تاریخ 22 آبان سال 1394 در ساعت 7:05 صبح از محل دفتر مدیریت گروه (آقای قمصری) به سمت زشک حرکت کردیم.البته در ابتدای برنامه متوجه یک چیز عجیب شدیم و آن حضور دو نفر بدون هماهنگی قبلی در برنامه بود.
قبل از شروع گزارش بگویم که این برنامه ، بی شک یکی از بهترین برنامه های ما بوده است ...
در راه در هر ماشینی اتفاقات خاص و جالبی افتاد که بسیار هیجان انگیز بود و البته خصوصی که نمی توان در گزارش به آن اشاره کرد ...
پس از طی مدت زمان حدود 40 دقیقه به محل از قبل بررسی شده (توسط راهنمای محترم گروه ، آقای کمالی) در روستای فوق العاده زیبای زشک رسیدیم.واقعا در پاییز، این روستا فوق العااااده زیباست.
پس از پارک ماشین ها در محل های مناسب (که در تصویر بالا مشخص است) از مسیر یک کوچه باغ بسیار زیبا شروع به حرکت کردیم.
در مسیر علاوه بر استفاده از طبیعت فوق العاده زیبای این روستا، دوستان شیطنت هایی هم در جهت ایجاد لحظات بیادماندنی ، می کردند.برخی از همراهان عزیز هم در حال گرفتن عکس در قسمت های مختلف این مسیر بودند.
شیب مسیر حدود 20 درجه بود که برای برخی از دوستان طی کردنش کمی سخت بود! در این مسیر فوق العاده زیبا رودخانه ، استخر طبیعی ، کوه ، جنگل و ... دیدیم و واقعا لحظات استثنایی را گذراندیم.واقعا جای همه طبیعت دوستان گرامی خالی بود.
کم کم به باغ جناب آقای کمالی و خانواده عزیزشان رسیدیم.امید عزیز و چند نفر دیگر از جمله آقای خزاعی در حال درست کردن صبحانه بودند ، آن هم عجب صبحانه ای.املت آتیشی فوق العاده خوشمزه به همراه کلی مخلفات در داخل آن.
در حین طبخ املت توسط امید عزیز و جناب آقای مستقل به همراه خانواده محترمشان ، برخی از دوستان شروع کردند به بازی های متنوع از جمله هفت و والیبال ...
صبحاااانه حاظر شد و خوردیم (دیگه نمی خوام بیش از این دلتون بسوزه و اذیت بشید ، پس توضیح نمیدم )
پس از صرف صبحانه بسیار لذیذ در طبیعتی بکر و روح انگیز و صرف چای آتیشی کم کم رفتیم برای بازیهای گروه نشاط آوران که در همین حین خانم فروهر مارو هیجات زده کردند !!! دو کیکی که خودشون و دوستشون درست کرده بودند را به همه دوستان تعارف کردند و همه از این کیک های فوق العاده خوشمزه خوردند.جا داره اینجا از ایشون هم تشکر ویژه بکنیم.
تعدادی از کوهنوردان حرفه ای گروه هم رفتند برای کوه پیمایی کوه های اطراف خونه باغ ...
و البته ما هم برای بازی به همراه تعداد زیادی از دوستان رفتیم داخل خانه باغی که امیدجان تدارک دیده بود.وااااااااااای.می دونید داخلش چی بود ؟!!!
حدس بزنید ...
تو هوای سرد چی می چسبه ؟!!!!!
بلـــــــــــــــــــــــــــه.درست حدس زدید.
کرسی ...
در مورد کرسی هم زیاد توضیح نمیدم.نمی خوام زجر بکشید ...
پانتومیم بازی کردیم و هفت.
جاتون خالی چقدر پانتومیم خوش گذشت و چقدر خندیدیم.در حدی که چند نفر فک درد و دل درد گرفتند...
کم کم به زمان ناهار نزدیک شدیم و جوجه های آتیشی رو بین دوستان عزیزم پخش کردیم.
امیر کمالی عزیز برای طبخ جوجه زحمت بسیار کشید و البته امید کمالی هم در حال به سیخ کشیدن جوجه بود.خانواده جناب مستقل هم که مثل همیشه از هیچ کمکی دریغ نمی کردند.
جوجه ها آماده شد و همه دوستان عزیزم ناهارشون رو در هر شرایطی که دوست داشتند ، خوردند.
پس از صرف ناهار باز هم کلی بازی کردیم و بهمون عجیب خوش گذشت.امیر کمالی عزیزم هم با آب سرد و کمی آب گرم ظرف هارو شست ...
واقعا جا داره اینجا از زحمات داداش آقای کمالی (راهنمای گروه) یعنی امیر کمالی واقعا تشکر کنم.
کم کم هوا تاریک شد و فانوس روشن کردیم و ... . عجب شب زیبا و پرستاره ای بود.ستاره ها بسیار به ما نزدیک بوند و ...
جا داره اینجا سلامی بکنیم به آقای صادق خزاعی.سلام صادق ، سلام ....!!!!!!!
خلاصه اوقات فوق العاده ای بود.
جای همه خالی ...
در پایان جا داره از سرکار خانم گنجعلی هم بابت عکس های بسیار زیبایی که برای این گزارش و سایت گرفتند و در اختیار ما قرار دادند تشکر کنم.
حدود ساعت 17:20 هم کم کم دوستان شروع به بازگشت به شهر کردند.
دوستتون دارم
(امیر قمصری)
نظرات و دلنوشته های ثبت شده ...